حقوق بین الملل
سید حسین ملکوتی هشجین؛ نسیم سلیمانی نژاد؛ سیدعلی موسوی
چکیده
بینالمللیسازی قوانین اساسی را میتوان به مثابه پیوندی میان حقوق عمومی دولتها و حقوق بینالملل تلقی نمود که در اصول فراملی مندرج در قوانین اساسی تجلی مییابند. هدف پژوهش تبیین فرصتها و چالشهای بینالمللیسازی قوانین اساسی از رهگذر بررسی زمینهها، محدودیتها، انواع فرآیندهای بینالمللیسازی و چشمانداز پیشروی آن ...
بیشتر
بینالمللیسازی قوانین اساسی را میتوان به مثابه پیوندی میان حقوق عمومی دولتها و حقوق بینالملل تلقی نمود که در اصول فراملی مندرج در قوانین اساسی تجلی مییابند. هدف پژوهش تبیین فرصتها و چالشهای بینالمللیسازی قوانین اساسی از رهگذر بررسی زمینهها، محدودیتها، انواع فرآیندهای بینالمللیسازی و چشمانداز پیشروی آن است. یافتههای مقاله حاکی از آن است که اولا اصول فراملی همواره جهانشمول نبوده و گاه ممکن است صرفا اختصاص به منطقه جغرافیایی خاص یا مردمان باورمند به یک آیین ویژه داشته باشند، ثانیا اصول مذکور امکان نظارتپذیری و کنترل مضاعف بر دولتها را از طریق اعمال موازی مکانیزمهای الزامآور داخلی و بینالمللی فراهم مینمایند، ثالثا امکان بررسی تطبیقی رویههای قضایی کشورهای مختلف را در خصوص موضوعاتی واحد مهیا میسازند. سرانجام این نتیجه حاصل شده است که بینالمللیسازی قوانین اساسی را میتوان به مثابه ابزاری دانست که میتواند زمینهساز تحدید قدرتهای سیاسی در چارچوب قالبهای حقوقی همگرا و اثربخش باشد.
حقوق عمومی
آیت مولائی؛ سید علی موسوی؛ فرشید بنده علی
چکیده
هگل از جمله فیلسوفانی است که با فلسفه چندوجهی و روششناسی خاص خود به مطالعه مفهوم دولت میپردازد. او از یکسو با نقدهای فراوان به نظریهپردازی مکاتب مختلف در باب این مفهوم، معتقد است که دولت سازوکاری برای حفظ صلح یا اجرای حقوق یا ترویج نفعی فراتر از وجود خود نیست و صرفاً در این صورت میتواند توسط همه بعنوان حق به رسمیت شناخته ...
بیشتر
هگل از جمله فیلسوفانی است که با فلسفه چندوجهی و روششناسی خاص خود به مطالعه مفهوم دولت میپردازد. او از یکسو با نقدهای فراوان به نظریهپردازی مکاتب مختلف در باب این مفهوم، معتقد است که دولت سازوکاری برای حفظ صلح یا اجرای حقوق یا ترویج نفعی فراتر از وجود خود نیست و صرفاً در این صورت میتواند توسط همه بعنوان حق به رسمیت شناخته شود. از طرفی دیگر دولت هدفمند و قائم بر ذات او علیرغم تمام نقدها تلاش دارد تا ویژگی های مطلوب این مکاتب را در درون خود جای دهد. با وجود این پارادوکس، این پژوهش که منابع آن به روش کتابخانه ای و بررسی توصیفی - تحلیلی گردآوری شده، قصد دارد این فرضیه که دولت هگلی به شکلی خاص و متمایز از درون سنت دولتساز لیبرالیسم و دموکراتیک بیرون میآید را با طرح این پرسش که: در یک نگاه پارادایمی به فلسفه سیاسی دولت، مفهوم مطلوب دولت در نگاه هگل از چه ویژگیهایی برخوردار است؟ مورد بررسی قرار دهد. نتایج ضمن اثبات فرضیه نشان می دهد برخلاف جمعگرایی افراطی روسویی و فردگرایی انتزاعی لیبرالیسم لاکی، دولت هگل: «یک نهاد معقول و محتوم جامعه است که همگان باید وجودش را قهری فرض بدارند و اطاعت آن را بپذیرند.